Sunday, 4 April 2010

International Committee Against Executions Press Release

On the woman prisoner on death row: Akram Mahdavi

يک زن ديگر٬ يک سرگذشت ديگر ٬

عمق فاجعه اي به اسم جمهوري اسلامي

ساعت 6 صبح خانم اسماعيل زاده آمد دنبالم٬ گفت دادگاه داري٬ اما فهميدم دروغ ميگويد. ميخواهند حکمم را اجرا کنند٬ از همه حلاليت طلبيدم. ٬ آن شب يعني ۱۸.۷.۸۸ بهنود شجاعي هم با من بود. به سوئيت رفتم و غسل توبه کردم٬ ساعت سه نصف شب مرا پاي چوبه دار بردند. همانجا رئيس بند نسوان گفت وکيلت برايت رضايت گرفته٬ مرده ي مرا توي بند برگرداندند. هيچوقت يادم نميرود!

اکرم مهدوي: ديگر تحمل اين وضع را ندارم٬ اعدامم کنيد!

نگاهي به يک پرونده٬ نگاهي به يک زندگي

در ۱۳ سالگي به زور ازدواج ميکند. دختري از يک خانواده فقير ٬ با پنج برادر و دو خواهر. خواهرش فلج بود و اکرم صرع داشت. از کودکيش چيز زيادي به خاطر ندارد٬ جز اينکه بين پسر و دختر خيلي فرق ميگذاشتند. محبتي نديده و در همان دوران کودکي ۱۳ سالگي براي اينکه بقول خودش يک نان آور را کم کنند به زور او را به پسر دايي اش ميدهند.

تا همين جاي زندگيش ميتوان ديد که چه ظلمي به يک کودک ميشود که در آغاز بلوغ٬ او را به بستر مردي ميفرستند که به اين کودک تجاوز کند و اسم اين جنايت را ازدواج ميگذارند. همسرش با يک زند يگر ازدواج ميکند و او با هزار بدبختي از شوهر اولش٬ طلاق ميگيرد.

اکرم باز با مکافات فراوان حق تکفل تنها دخترش را به دست مي آورد و زندگي جديدي را شروع ميکند...


کدام زندگي. بدون داشتن حمايتي از سوي نهادهاي دولتي و يا از سوي فاميل و دوستان. او اين بار " بي سرپرست" در يک جنگل خطرناک که حکومت اسلامي ساخته رها ميشود. بدون کار٬ بدون پول و بدون امکانات اجتماعي . پول و امکانات در دست آخوندها و اعوان و انصار و کاسه ليسان و جنايتکاران حاکم جمع شده . از رفسنجاني و آقا و خانم زاده هايش گرفته ٬ تا خامنه اي و احمدي نژاد و روساي سپاه و جلادان و تجاوز کنندگان در زندانها٬ جيب هايشان پر از دلار است. در ايران و در خارج حسابهايشان پر از پول است و ويلاها و قصرهايشان افسانه اي است. اکرم اما از بد روزگار در دوران حاکميت ٬ تروريستهاي اسلامي بر ايران به دنيا آمده که مشتي چپاولگر و فاسد بر آن حاکمند و او بايد بسوزد و بسازد...نه فقط بدليل فقر٬ بلکه به دليل تجاوز و جنايت و اعدام٬ مشتي مفتخور ضد زن که در ايران زنان را مايملک مردان تعريف کرده و آنها را زير پا له ميکنند. بقيه داستان را گوش کنيد...

من زن چهارم اين پيرمرد بودم و در رابطه با او هيچ گاه ارضا نشدم. اما از او راضي بودم٬ چرا که ناني به من و فرزندم ميداد و مرا که جوانترين زن او بودم٬ دوست داشت.

او مجبور به ازدواج با يک مرد ۷۵ ساله ميشود٬ براي اينکه جايي براي زندگي و لقمه ناني براي خوردن داشته باشد. راه حلي که حاکمين و ملاهاي مفتخور در قابل بسياري از زنان قرار ميدهند..


از وقتي که دخترم به من گفت " حاج آقا به من ور ميرود و از من ميخواهد با او باشم" ديگر تحملم از دست رفت. اين مرد که بجاي پدربزرگ من است٬ ميخواهد حتي با دخترم هم رابطه داشته باشد؟؟

يک روز بعد از اينهمه عذاب٬ با هم جرمم٬ به اين مرد پير٬ قرص ديازپام دادم و مردي که با من همدستي کرده بود٬ او را کشت. به اين اتهام خودم را تحويل دادم و اکنون اينجا هستم.

۱۲ شب بود که پدرم مرا به آگاهي شاپور تحويل داد و رفت. سه روز تمام زير مشت و لگد بودم. مرا از پاهايم آويزان کرده و سرم پايين بود. هر چه بي حرمتي بود٬ نثارم کردند. شکنجه گر من آقاي درزي بود. آنجا سه دندانم را شکستند و اين آقا به من ميگفت" شوهر جوون ميخواستي!!" او هر چه بي حرمتي بود به من کرد٬ حرفهاي رکيکي که لايق خودش بود.

جرم من چه بود. من زني بودم که نميخواستم به دخترم در سنين کودکي تجاوز بشود و کسي از من دفاع نميکرد.

اگر خدايي هست٬ اگر قانوني هست چطور فقط براي ما است. براي آنها قانون و خدا نيست.٬به من بگوييد کجاي قانون نوشته بازپرس حق دارد از متهم تقاضاي رابطه کند٬ درزي از من خواست" بيا صيغه ات کنم" ...

از درزي شکايت کردم يک مرد ديگر مسئول پرونده من شد٬ مرد خوبي بود فقط کتکم ميزد حرف رکيک نميزد... !!

اکرم مهدوي پنج سال است که در زندان است و اکنون ۳۴ سال دارد. از او شاکيان پرونده که فرزندان مردي هستند که به قتل رسيده٬ پول کلاني ميخواهند و مينا جعفري وکيل پرونده٬ از مردم دعوت به کمک کرده و تا کنون اين پول يعني ۳۰ ميليون تومان جمع نشده است.

اکرم مهدوي يکبار پاي چوبه دار رفت. خودش اين روزها را چنين تعريف ميکند..

ساعت 6 صبح خانم اسماعيل زاده آمد دنبالم٬ گفت دادگاه داري٬ اما فهميدم دروغ ميگويد. ميخواهند حکمم را اجرا کنند٬ از همه حلاليت طلبيدم. من را به سوئيت بردند٬ آن شب يعني ۱۸.۷.۸۸ بهنود شجاعي هم با من بود. به سوئيت رفتم و غسل توبه کردم٬ ساعت سه نصف شب مرا پاي چوبه دار بردند. همانجا رئيس بند نسوان گفت وکيلت برايت رضايت گرفته٬ مرده ي مرا توي بند برگرداندند. هيچوقت يادم نميرود. خانواده ام هم حتي موقع قصاصم نيامدند. اصلا اگر آنها بين دختر و پسرهايشان فرق نميگذاشتند٬ من الان اينجا نبودم.

اين سرگذشت عمق فاجعه اي به اسم جمهوري اسلامي ايران را نشان ميدهد. حکومتي قرون وسطايي و فاسد و ضد زن و ضد انسان. بايد به اکرم کمک کرد و بايد کاري کرد که از زير دست جلادان اسلامي نجات يابد. من از همگان دعوت ميکنم که کمک کنند اکرم مهدوي از اعدام نجات دهيم.

مينا احدي سخنگوي کميته بين المللي عليه اعدام

۱ آوريل ۲۰۱۰

No comments:

Post a Comment